( به مناسبت سالگرد پیام امام خمینی به روحانیت )
از امام خمينى رهبر فقيد انقلاب اسلامى ميراث گرانقدرى در موضوعات مختلف بجامانده است. يكى از اين موضوعات كه مورد توجه خاص آن حضرت بود، «حوزه و روحانيت» است. امام بزرگوار، هم ايمان و اعتقاد به اين قشر داشت و با تمام وجود از آن دفاع مىكرد و هم از آينده آن نگران بود. لذا رهنمودهاى روشنگرانهاى هم ارائه مىفرمود. بحث تفصيلى در ابعاد گوناگون اين موضوع از حوصله اين مقالات خارج است، تنها هدف از اين نوشتار، اشاره به برخى از ديدگاه هاى امام است كه در چند محور ذيلاً مطرح خواهد شد.
پيوستگى اسلام با روحانيت
نياز به تذكر نيست كه شخصيتى چون امام خمينى هيچ گاه به لحاظ بستگى طبقاتى از روحانيت دفاع نمىكرد، چه اينكه هيچ شخصيت دلسوزى در ميان روحانيون برجسته بيش از ايشان از روحانيون منحرف و وابسته انتقاد نكرده است. بيشتر حملات به روحانى نمايان و آخوندهاى دربارى و مقدس مآبان دين فروش از سوى ايشان بوده است و اين امر نشانگر آن است كه آن حضرت چون خودشان منسلك به اين سلك بودند از آن دفاع نمىكردند، بلكه چون حفظ اسلام را در پرتو بقای حوزه و روحانيت مىدانستند، از آن پشتيبانى مىنمودند. خود در اين باره مىفرمودند:
«شايد گاهى شما يا مردم خيال بكنند كه من اگر چنانچه از روحانيت طرفدارى مىكنم براى اينست كه من هم يک معمّم هستم و اين گروه گرايى است و من كراراً گفتهام كه من با هر كه معمّم است، اسم خودش را روحانى گذاشته است، موافق نيستم و من كراراً گفتهام كه روحانى كه برخلاف مسلك روحانيت عمل بكند و توطئه گر باشد، اين از ساواكى بدتر است.»( 26/8/1359 )
يك تفاوت اساسى بين امام و ديگر انديشمندان حوزوى كه از بينش ژرف و جايگاه ويژه و اهداف متعالى ايشان نشأت مىگيرد، اين بود كه ايشان در تمام عمر خويش در برابر استعمارگران و دست نشاندگان آنها در كشورهاى اسلامى و نيز خودباختگان فرهنگ بيگانه و فريب خوردگان، از روحانيت دفاع و رسالت آن را تشريح نمود و پرده از توطئهها و عوامفريبىهاى آنها برداشت. «كشف اسرار» كه به حق كاشف اسرار پشت پرده استعمار بود و نيز سخنراني هاى كوبنده و مستدّل ايشان در طى سالهاى 40 تا 43 و نيز سال هاى آغازين پس از پيروزى گواه روشنى بر اين مطلب است. ايشان گرچه به نقاط ضعف حوزه و روحانيت واقف بود و خود بيش از همه از سوى منحرفان در اين سلك صدمه ديد و رنج ها كشيد و خود از پيشكسوتان اصلاح امور حوزه شمرده مىشد، امّا هيچ گاه نقاط ضعف حوزه و روحانيت را در دوران ستمشاهى به گونهاى مطرح نساخت كه مورد سوء استفاده دشمنان قرار گيرد. ايشان با آگاهى از ضعف هاى حوزه و با ايمان به رفع آنها و تأكيد در جهت اصلاح حوزه، از تماميّت حوزه و كيان روحانيت كه به اعتقاد ايشان پاسدار اسلام بوده است، حمايت مىكرد.
حضرت امام كه دورههاى مختلفى را در عهد سلاطين قاجار و پهلوى بر روحانيت گذشت، به چشم خود ديده و از وضع روحانيت نيز به خوبى مطلع بود، از نقاط مثبت و منفى اين قشر آگاهى كامل داشت، «اسلام منهاى روحانيت» را اسلام بدون محتوا و مانند طب بدون طبيب و كشور بدون طبيب مىدانست. امام به شدت معتقد بود كه آنكه پاسدار اسلام در طى قرون متمادى بوده و در آينده نيز حافظ آن خواهد بود، روحانيت است و بس.
به چند نمونه از سخنان آن بزرگوار توجه كنيد:
«اسلام را به تمام ابعادش روحانيون حفظ كردهاند، يعنى معارفش را روحانيون حفظ كردهاند، فقهش را روحانيون حفظ كردهاند، احكام سياسي اش را روحانيون حفظ كردهاند. تمام اينها با زحمات طاقت فرساى روحانيون محفوظ مانده است.»
«روحانيون با اسلام در هم مد غم اند... آنكه با عنوان روحانيين و آخوند مخالف است، آن دشمن شماست... اگر گفتند اسلام منهاى روحانيت، با اسلام موافق نيستند اينها، براى گول زدن مىگويند... اسلامى كه گويندگان اسلامى ندارد، اين اسلام نيست.»
«اسلام منهاى روحانيت، خيانت است. مىخواهند اسلام را از بين ببرند، اوّل روحانيت را مىبرند، اوّل مىگويند: اسلام را مىخواهيم، روحانيت را نمىخواهيم، روحانيت استثنا بشود، اسلام در كار نيست، اسلام با پوشش روحانيت به اينجا رسيده است، بيدار باشيد.»( 3/3/58 )
حتى به اعتماد عالمانى همچون شيخ بهائى، علامه مجلسى، محقق ثانى و ... كه به ايجاد ارتباط با سلاطين جور متهم شدهاند، تنها براى حفظ ميراث گران قدر اسلام مبادرت به ايجاد ارتباط با سلاطين مىنمودند.
«قضيه خواجه نصير و امثال خواجه نصير را شما مىدانيد، اين را كه خواجه نصير كه در اين دستگاهها وارد مىشد، نمىرفت وزارت كند، مىرفت آنها را آدم كند. نمىرفت براى اين كه در تحت نفوذ آنها باشد، مىخواست آنها را مهار كند، تا آنها را آدم كند ...
خواجه نصير رفت به دنبال هولاكو و امثال آنها، ليكن نه براى اينكه وزارت كند، نه براى اينكه براى خودش يك چيزى درست بكند، او رفت آنجا براى اينكه آنها مهار كند ...
مرحوم مجلسى كه در دستگاه صفويه بود، صفويه را آخوند كرد نه خودش را صفويه، آنها را كشاند توى مدرسه و توى علم و توى دانش تا آنجايى كه توانست.»( 14/4/58 )
روحانيت در مصاف با استعمار
توطئههاى دشمنان اسلام بر عليه روحانيت به ويژه در سدة اخير با چنين جايگاهى با روحانيت قابل ارزيابى و تحليل است. آنان كه در صدد سوختن ريشه اسلام بودند و قوانين آن را مانعى براى رسيدن به منافع خويش مىدانستند با روحانيت دشمنى ورزيدند.
استعمارگران به جايگاه روحانيت در فرهنگ اسلامى و نفوذ آنان در ميان مردم و قدرت آنان واقف بودند، بالاخص كه نمونههاى روشنى از اقتدار آنان را مشاهده كرده بودند. از اين رو، تمام تلاش خود را براى از هم پاشيدن اين قشر متمركز ساختند و از راه هاى مختلفى وارد شدند كه خود بحثى جداگانه دارد. تنها يك نمونه آن طرح استعمارى «جدايى دين از سياست» كه تنها براى خارج نمودن روحانيت از صحنه سياسى اجتماعى صورت گرفت تا قوانين سياسى و اجتماعى اسلام منزوى باشد و آنان بتوانند مسلط باشند. امام عظيم الشأن در خصوص پيشينة اين طرح خائنانه مىفرمايد:
«طرح مسئله جدا بودن سياست از روحانيت چيز تازهاى نيست ، اين مسأله در زمان بنى اميه مطرح شد و در زمان بنى عباس قوت گرفت، در اين زمان هاى اخير هم كه دست هاى بيگانه در ممالك باز شد، آنها هم به اين مسئله دامن زدند، به طورى كه مع الاسف بعضى از اشخاص متدين روحانيون متعهد هم باورشان آمده است كه مثلاً اگر يك ملّايى در مسايل سياسى وارد بشود به او ضربه مىخورد، اين يكى از نقشههاى بزرگ استعمال است كه بعضى باور كردهاند»( 26/5/61 )
جايگاه روحانيت اقتضاء مىكرد كه هميشه چون سدّى در برابر استعمارگران باشد، امام خمينى در پاسخ مخالفان از چهرههاى درخشان روحانيت در برابر استبداد و استعمار مثال هاى فراوانى آوردهاند. در روزگارى كه نفس ها در سينه حبس بود، آنكه فرياد عدالتخواهي اش بلند بود، روحانى بود. ميرزا محمد حسن شيرازى، سيد جمال الدين اسد آبادى، ميرزا محمد تقى شيرازى، آخوند خراسانى، شيخ فضل الله نورى، سيد حسن مدرس، سيد ابوالقاسم كاشانى، حاج آقا حسين قمى، حاج ميرزا صادق آقا، سيد ابوالحسن انگجى، از جمله شخصيت هايى بودند كه از سوى امام تجليل مىشدند. از ديدگاه امام تنها قدرتى كه مىتوانست در برابر اجانب از منافع مسلمين دفاع كند، قدرت روحانيت بود. ايشان از مخالفين داخلى مىخواستند كه حتى اگر ملّى هم هستند، سنگ وطن را به سينه مىزنند، باز هم از روحانيت كه از قدرت ملى و مذهبى فوق العادهاى برخوردار است و پشتوانهاى براى مملكت در برابر دشمن محسوب مىشود، حمايت كنند.
ايشان مىفرمودند:
«قدرت روحانيت، قدرت لايزال است، قدرت ملت است، شما قدرت ملت را كنار نگذاريد. من آخوند نمىخواهم حرف شد در عالم، شما بايد اينها را با آغوش باز بپذيريد، با ايشان تماس برقرار كنيد... اگر بخواهيد خودتان منهاى آخوند باشيد تا قيامت هم زير بار ديگران خواهيد بود.»( 10/10/56 )
امام با اطلاع از توطئههاى رنگارنگ دشمنان اسلام براى خارج كردن روحانيت از صحنه به مردم سفارش مىكردند:
«اگر ديديد كه روحانيون را مىخواهند از صحنه بيرون كنند، بدانيد كه آنها از روحانيون مىترسند و سابقاً هم ترسيدهاند.»( 22/10/59 )
عملكرد روحانيت، ضامن بقاء
حضرت امام معتقد بودند كه سرنوشت اسلام با سرنوشت و عملكرد روحانيت به هم گره خورده است .چنانچه در طول تاريخ گذشته روحانيت حافظ و نگاهبان اسلام و قوانين آن بوده، در آينده نيز هوشيارى روحانيت ضرورى است. از اين رو، نسبت به عملكرد آنان پيوسته توصيه مىفرمودند تا مبادا اعمال روحانيون صدمهاى را به اسلام وارد سازد. سفارش هاى مؤكد آن رهبر دلسوز به طلاب و روحانيون در خصوص تحصيل علم و حراست از ميراث سلف صالح و فقه آل محمد(ص)، تهذيب نفس و ساده زيستى همگى در اين راستا بوده كه مردم اسلام را متبلور در عملكرد روحانيت مىدانند و انحرافى را از يك روحانى بر نمىتابند. حضرت امام پس از پيروزى انقلاب و بيدارى همه اقشار ملت بيش از آنكه از ناحيه استعمار خطرى را متوجه روحانيت بداند، از درون براى آنان احساس خطر مىكرد.
ايشان از اينكه عملكرد روحانيت در اداره كشور دخالت در امور تخصصى ديگران و يا گرايش به تجمل گرايى و ماديّات آنان را از نيل به اهداف متعالى باز دارد و مردم را از آنان روگردان سازد و يا به اسلام بدبين نمايد، به شدت نگران بودند و مىفرمودند:
«از امورى كه اينجانب نگران آن هستم مسائل حوزههاى علميه خصوصاً حوزههاى بزرگ مثل حوزه مقدسه قم است. آقايان علماى اعلام و مدرسين محترم كه خيرخواهان اسلام و كشورهاى اسلامى هستند، توجه عميق كنند كه مبادا تشريفات و توجه به ساختمان هاى متعدد براى مقاصد سياسى و اجتماعى اسلام ، آنان را از مسأله مهم و اصلى حوزهها كه اشتغال به علوم رايج و خصوصاً فقه و مبادى آن به طريق سنتى است، اغفال كند... لكن خوف آن است كه اگر تشريفات و زرق و برقهاى شبيه به قطب ماديان رواج پيدا كند، در نسل هاى بعد اثر گذارد و خداى نخواسته آنچه از آن مىترسيم به سر حوزههاى بيايد.» ( 24/11/1361 )
از ديدگاه امام حافظان اصلى ميراث گرانقدر پيامبر(ص) و ائمه(ع) در حوزههاى علميه اكثراً از قشر مستضعف و كوخ نشين بودهاند. ايشان به سختى معتقد بودند كه:
«آن اشخاصى كه اين فقه را به اين غنا رساندند و آن اشخاصى كه اين فلسفه را به اين غنا رساندند كاخ نشينان نبودند، كوخ نشينان بودند، شيخ طوسى كه مبداء اين امور و ارزندهترين اشخاص در جامعه تشيع بوده است يك كاخ نشين نبوده است. اگر كاخ نشين بود نمىتوانست اين كتبى كه تحويل جامعه داده است و اين شاگردانى كه تحويل جامعه داده است، تحويل بدهد.»( 6/1/1362 )
آن گاه در ميان متأخرين از زندگى صاحب «جواهر» و شيخ مرتضى انصارى كه در زهد و ساده زيستى زبانزد بودند، به عنوان حافظان ميراث فرهنگ اسلامى ياد مىكنند. از نظر امام راحل(رض) امروز كه روحانيت در شئون حكومت وارد شده، توجه به ساده زيستى و خارج شدن از زى طلبگى اهميتى مضاعف دارد، چرا كه اين توهّم در اذهان ايجاد نشود كه اگر تا ديروز روحانيون ساده مىزيستند، بخاطر آن بود كه دستشان به ماديان نمىرسيد. به هر تقدير خروج از مشى زاهدانه كه شيوه زندگى سلف صالح بود، سبب بريدن مردم از روحانيت و از بين رفتن قدرت معنوى و مذهبى و سياسى آن و بالمآل بدبينى مردم به دين خواهد شد و اين خسران بزرگى است.
اينكه حوزههاى علميه و روحانيت تا چه ميزان در عمل به اين سفارش امام فقيد جدى بودهاند و تا چه حد آن را در محيط زندگى شخصى و نيز محيط كار و فعاليت و صحنههاى اجتماعى به كار بستهاند، بحثى جداگانه براساس يك گزارش عينى مىطلبد كه فعلاً از حريم بحث خارج است امّا يك نكته مسلم است و آن اينكه «اهتمام به ساختمان سازي ها» به عنوان مراكز آموزش، علمى و تحقيقاتى در حوزهها كمتر از اهتمام به «مسائل مهم اصلى حوزهها كه اشتغال به علوم رايج» مىباشد، نبوده است.
روحانيت و ارتباط با مردم
از ديدگاه امام فقيد(رض) چون روحانى نماينده پيامبر(ص) و امام زمان (عج) مىباشد مورد علاقه شديد مردم است. عشق و محبت مردم به روحانيت برخاسته از عشق و علاقه آنان به دين و پيشوايان دينى است. لذا چنان که در گفتار و كردار روحانى مورد خلافى را هر چند كوچك مشاهده كنند، او را طرد و بعضى هم به اسلام بدبين مىشوند و مسئوليت اين انحراف برعهدة روحانى متخلّف است.
اوج ارتباط روحانيت با مردم، در امر تقليد آنان از عالم دينى و مرجع تقليد است كه احكام و قوانين اسلامى را در اختيار آنان قرار مىدهد. يكى از مظاهر قدرت اسلام به ويژه شيعيان كه استعمارگران را در طول تاريخ نگران مىكرده است ايمان و اعتقاد مردم به عالمان دينى و تقليد از آنان است و اين ارتباط قدرتى به عالم دينى مىدهد كه مىتواند از كيان اسلام و منافع مردم در برابر تجاوزگران حمايت نمايد. مردم هميشه روحانيت را حامى و مدافع خود در خطرات مىداند.
اتفاقاً از روزى كه عالمان دين در قالب يك حزب و يك قشر ظهور كردهاند و روحانيت در ميان ساير اقشار مردم پديد آمده است، اين قدرت نمود و كارايى بيشترى داشته و فرصت قدرت نمايى بيشترى در مقابل اجانب را داشته است.
در طى دهههاى اخير از سوى برخى از افراد، حوزوى و غيرحوزوى اين مطلب تكرار شده كه در اسلام (عالم دينى) داريم نه (روحانى)، بنابراين نبايد طبقهاى به نام «روحانيت» وجود داشته باشد و البته بيان مطلب مىتواند از روى انگيزههاى مختلف ابراز شده باشد.
انگيزة دشمنان مقابله با قدرتى است كه روحانيت از آن برخوردار است و در مواردى در سدة اخير بروز كرده و منافع آنان را در معرض خطر قرار داده است. به قول امام بزرگوار آنها در حال ملل شرق مطالعه كردهاند، نه تنها از منابع زيرزمينى آنان مطلع اند، بلكه از مراكز قدرت آنان هم آگاهند و تلاش خود را براى نابودى آن بكار بستهاند.
بعضى از خودي ها نيز بخاطر بروز بعضى از انحرافات در بوجود آمدن طبقهاى ويژه روحانيت به طرح اين بحث پرداختهاند.
برخى هم با این استدلال كه در عهد رسول خدا(ص) چنين طبقهاى وجود نداشته و مردم در مشاغل مختلف و از ميان اقشار گوناگون براى فراگرفتن علوم و معارف اسلامى به محضر پيشوايان دينى بار مىيافتند، هم اكنون هم بايد عالمان دينى در ميان اقشار گوناگون جامعه باشند نه يك قشر جداگانه ؛ با نهاد روحانیت مخالفند!
برخی هم چون خود را صاحبنظر و متخصص در دین می دانند ، بدون آن که درس دین را نزد متخصصان فن و علمای اسلامی آموخته باشند، خود را بی نیاز از حوزه و روحانیت دانسته و حتّی نسبت به احکام ونظرات مراجع تقلید هم بی اعتنا هستند!
از ديدگاه امام(ره) چون عالمان دين رسالت هدايت مردم را بر عهده دارند و اين هدف با بوجود آمدن سازمان و قشرى به عنوان «روحانيت» سازگارتر و سهل الوصول است، از اين رو معتقد بودند كه روحانيت بايد به صورت يك قشر خاص باشد. و البته چنان که آفاتى در اين صورت بروز كرده باشد، بايد با آن آفات مبارزه كرد.
ايشان در «كشف اسرار» پس از اثبات ضرورت وجود عالمان دينى در جامعه مىفرمايند:
«اگر اينها يك حزب جداگانه نباشند كه در نظر توده اهميت و بزرگى نام آنها برده شود، حرف آنها هم بى اثر مىشود. هر كس بر خودش تجربه كند مىداند كه قيمت حرف در نظر انسان به قدر قيمت صاحب حرف است و اين جبلّت و فطرت در نوع بشر هست كه حرف هر چه درست باشد، انسان وقتى از كسى كه در نظر او ارج ندارد، شنيد در روح او تأثير ندارد. چه بسا كه شما يك مطلب را بى كم و كاست از دو نفر مىشنويد تأثير سخن يكى از آنها كه در نظر شما محترم و بزرگ است در مقابل سخن ديگرى است. هيچ بقالّى حاضر نيست موعظه بقالّ ديگر را كه مثل خودش هست، قبول كند. ولى همين بقال وقتى از يك نفر پيش نماز شهر كه ده صف جماعت دارد و مردم به او احترام مىگذارند، همان موعظه را شنيد، به زودى مىپذيرد...
آن روزى كه نظامى لباس عادى مىپوشد در نظر همه مردم فرق مىكند تا روزى كه لباس رسمى مىپوشد. براى آن است كه تشريفات در روح انسان آثار خيلى روشن دارد، پس ما اگر بخواهيم ديندارى را ميان مردم رواج دهيم و با آن خدمت هاى خيلى برجسته هم به مردم و هم به كشور بكنيم، بايد بگوئيم حزب روحانى يك حزب جداگانه باشد و بايد احترام آن را خيلى منظور كنيم.»
البته هيچ روحانىاى از بوجود آمدن حزب جداگانهاى تحت عنوان روحانيت توقّع برخوردارى از امتياز ويژه ندارد و در هيچ قانونى از قوانين اسلام كه توسط خود روحانيون تبليغ مىشود، چنين چيزى وجود ندارد.
امام امت بر ارتباط ميان روحانى و مردم بشدت ايمان داشت. هم به روحانيون سفارش اين معنا را داشتند و هم به مردم؛ و اساساً قائل به «اصولى» در شئون مختلف اجتماعى، معيشتى و معنوى روحانيت بودند كه اين ارتباط را تضمين و مستحكم تر نمايد.
از سخنان امام بر مىآيد كه طرح ها و پيشنهاداتى كه در خصوص شيوة ارتزاق روحانيون از سوى افراد و شخصيت هاى روحانى و غير روحانى همواره مطرح مىشود، از اين ناحيه كه «ارتباط ميان مردم و روحانى» را خدشه دار و تضعيف مىكند، ناقص است .گرچه سخنان صريحى از آن حضرت در اين زمينه وجود ندارد امّا شواهدى وجود دارد كه گواه بر مدعاى فوق است.
حضرت امام در ردّ اتهام كسانى كه در دوران ستمشاهى بر ضد روحانيت تبليغ مىكردند كه «آخوند خرجش برعهده توده است و مفت خور مىباشد و كار براى كشور نمىكند»، ضمن تشريح دشوارى كسب علوم و معارف اسلامى و نيل به اجتهاد و استنباط احكام و قوانين شرع و در اختيار مردم قرار دادن، مىفرمودند:
« هيچ جاى شبهه نيست كه جمع ميانه اين دونشود. يا بايد حوزههاى علمى و اجتهادى را كنار گذاشت و از قرآن و احكام پيامبر اسلام يك سره معذرت خواست و گفت: ما كار داريم و كار با دين نمىسازد و يا اگر قانون و احكام آن و پيغمبر و احاديث را مىخواهيد بايد لازم بدانيد كه اين طبقه به كار ديگر نپردازند...»
ايشان در ادامه ضمن بيان ضرورت وجود روحانيون در شئون مختلف نتيجه مىگيرد:
«روحانيت نبايد به شغل ديگرى غير از روحانيت كه بسط توحيد و تقوى و پخش و تعليم قانون هاى آسمانى و تهذيب اخلاق توده است بپردازد.
روحانيين از بيت المال اعاشه مىكنند و از مردم مستقيماً چيزى نمىگيرند و بيت المال خزانه خدايى است كه قانون آن در هزار و سيصد سال بيشتر گذشته و مردم خود وظيفه دارند كه به آن قانون عمل كنند...» ص 210
عمدهترين آفاتى كه در خصوص شيوه ارتزاق روحانيون مطرح مىشود، «عوام زدگى»، «كتمان حقائق»، «محافظه كارى» و «از كف دادن حريّت در برابر مردم» است كه از سوى دوست و دشمن مطرح گشته است. امام فقيد(رض) در اين باره ديدگاه ديگرى دارند:
«خرج ملاها از بيت المال است و ملاها خودشان به مردم گفتهاند كه اگر كسى اگر چه ملاى درجه اوّل باشد، بر خلاف گفتههاى خدا و قرآن يك قدم بردارد و يا يك كلمه بگويد، از بيت المال به او نمىتوان داد، در اين صورت يك سدّ آهنين جلو ملّا كشيده شده است كه نمىتوانند برخلاف قانون هاى خدايى فكر عوام را بپذيرند و با پذيرفتن فكر عوام از نظر خود عوام هم ساقط مىشوند.»
«در هر شهرى روحانيين درج اوّل را مىشناسند و آنهايى كه بين توده احترامشان از همه بيشتر است، معروفند. كداميك خرافى و محافظه كارند، نشان دهيد تا مردم ببينند...»
گرچه اين كلمات در برابر اراجیفى است كه مزدوران استعمار در ميان مردم پخش مىكردند نه طرح ها و پيشنهادهاى خودي ها، امّا ديدگاه امام را در اين باره روشن مىسازد . امام شخصيتى نيست كه به سادگى بتوان ديدگاه هاى او را كه براساس مصالح و مفاسدى ابراز مىشد، ناديده گرفت.
امام در پاسخ اتهام «كتمان حقائق» مىافزايند:
«تنها به گفتن از پيش نمىرود وگرنه هيچ اسرارى در بين نيست و ملاها هر چه بايد بگويند گفته و مىگويند، قانون هاى خدايى و قواعد دينى آفتابى است و چيزى پشت پرده وجود ندارد، لكن پس از قوه مقننه بايد قوه مجريه در كار باشد، نه قانون تنها مىتواند بشر را اداره كند و نه با زور فقط كارى از پيش مىرود.»